وقتی که من ساله بودم، مادرم به من زل زد و داستان واقعی پدر پدر بیولوژیک من را به من گفت، این که آنها ازدواج نکرده بودند، باردار شدم، و تصمیم گرفت که من را بخواهد و اینکه او تنها مادر است. و او به پدر بیولوژیک من گفت: "اگر شما به طور کامل در زندگی خود نخواهید بود، پس شما از تصویر خارج می شوید." پس از آنکه من را دید، پدرش را ملاقات کرد، ازدواج کرد و او را پذیرفت من

من شوکه شدم نه این واقعیت که مادرم وقتی از من متنفر نبود ازدواج کرد اما با این واقعیت که او این همه سال را از من دور نگه داشت. من در واقع یک بحران هویت کوتاه داشتم چرا که داستان زندگی من این بود که پدر عزیزم، پدرم دوست داشت در تصادف ماشین فوت کرد، در حالی که مادر من با من باردار بود. بنابراین می توانم از تجربه شخصی شما بگویم که شناسایی داستان واقعی شما زمانی که شما یا 20 ساله هستید، ایده آل نیست. من می دانم که مادر من فکر می کرد که او از داستان من محافظت می کند که فکر می کنم برای پذیرش یا درک آن دشوار است، اما حقیقت همیشه بهترین راه برای رفتن است.

بنابراین، هر آنچه که شما را به عنوان یک پدر و مادر انجام می دهید، به فرزند خود در مورد ریشه های خود دروغ نگویید. لطفا، فقط آن را انجام ندهید گاهی اوقات پدر و مادرم به من می گویند: "من می خواهم به بچه هایم حقیقت را بگویم، اما وقتی 10 ساله می گویم آنها را بگویم." نه! قبل از اینکه آنها هرگز چیز دیگری را بدانند، به آنها بگویید که این بخشی از ساختار آنهاست و آنها هرگز نباید این را داشته باشند "واقعا؟ جدی؟ "لحظه ای بعد. هیچ کس نمی خواهد دروغ بگوید یا اسرار را از آنها نگه دارد. به علاوه، دروغ و اسرار تقریبا همیشه به بیرون در می آیند، پس چرا باید درست نباشید؟

پدرم هرگز فراموش نخواهد کرد که دخترش 7 سالگی را به منزلش برساند زیرا او احساس می کرد زمان مناسب برای گفتن داستان مفهومش است. من از او پرسیدم که او چه زمانی به او گفته بود، و او گفت او به او گفته است که مادرش در آمریکا زندگی می کند (آنها در اروپا زندگی می کردند) و پس از تولدش در ایالات متحده ماندند. اوه این یک سخت برای خنثی کردن بود. من درک کردم که از کجا آمده است که به او گفته است؛ او فکر کرد که از حقیقت آسان تر است تا او را درک کند: این که او هیچ مادری نداشته و از طریق کمک دهنده ی تخم مرغ و جایگزین درک شده است. او فکر کرد که او را دوست داشتنی ترین و محافظ چیزی است.


اگر نگران نباشید که فرزندتان، شریک زندگی شما یا جهان ممکن است شما را به عنوان یک والد مشروع در نظر نگرفته باشد، اگر شما از نظر زیستشناختی با فرزندتان نباشید، نباید باشد. عشق چیزی است که خانواده، نه ژنتیک را متصل می کند. صرف نظر از مواد ژنتیکی که شما استفاده می کنید، شما و شریک زندگی خود را به عنوان والدین کامل و برابر خواهید بود. به عنوان مثال، من دو دختر شگفت انگیز دارم. من به لحاظ زیست شناختی به یک، اما نه با دیگران مرتبط هستم. با این حال، هرگز وضعیت من با والدین هرگز مورد سوال قرار نگرفت. من تا حالا نیتی ندیدم. آنها فقط بچه های ما هستند. و همین طور با والدین من درست بود. من به لحاظ بیولوژیکی به مادرم وابسته هستم اما نه پدرم. اما این برای من مهم نبود. مهم بود که آنها هر دو من را دوست داشتند. این نیز در خانواده شما صادق است. جنبه های ژنتیکی، اما آنها خانواده نیستند. عشق یک خانواده را می سازد

5 فواید سلامتی نوشیدن چای و قهوه

روش های تربیت کودک و شاد کردن کودکان

14 راه آسان برای ایجاد حیاط خلوت و سرگرمی برای کودکان

پدر ,زندگی ,داستان ,یک ,دروغ ,فکر ,که او ,را به ,به عنوان ,من را ,کرد که

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آموزش موفقیت ثروت با قانون جذب هگزا موویز کلاس کامپیوتر لباس کودک گرما آموز فروشگاه شاپ سی فارس وبلاگ هیچی کشکوخبر/اخبار کشکوئیه-بلاگ موسیقی لرستان